اگر بخواهم صریح و بدون رودربایستی صحبت کنم، باید بگویم زمانی که ما مدرسه میرفتیم، ماه مهر برای بچهها چندان هم جالب نبود. نه اینکه فکر کنید بنده به درس و مشق خیلی علاقه نداشتم، نه! به خوبی در خاطر دارم که همان شاگرداولهای کلاس هم مهرماه را دوست نداشتند.
یادش به خیر! وقتی که تلویزیون هم اصرار داشت با پخش ترانههای مختلف نشاط و اشتیاق مدرسه رفتن را به بچهها تلقین کند، معمولا ناموفق بود. به صورتی که تا این آهنگها پخش میشد، بلافاصله بچهها کانال تلویزیون را عوض و زیر لب غرولند میکردند: «باز دوباره مدرسه شروع شد، باید سخت گیریهای مدیر و ناظم و اخم وتَخم معلم را تحمل کنیم! بازهم تنبیه! بازهم درس و تکلیف و جریمه! حیف، چقدر زود سه ماه تعطیلی گذشت. کاش اصلا مدرسه نمیرفتیم و....»
در واقع اول مهر همه چیز دست به دست هم میداد تا روحیهای کسل کننده برای بچهها ایجاد شود؛ برگ ریزان درختان، هوای گرفته پاییز، پایان تعطیلات و انتهای بازیهای کودکانه در کوچه و خیابان. این عوامل کافی بود تا در میان هم سالان ما کسی پاییز را دوست نداشته باشد. تازه مدرسه که شروع میشد، اول دل شوره و سختی بود. توصیههای والدین هم که کار را بدتر میکرد: «در مدرسه مواظب رفتارت باش، با بچهها دعوا نکن، اگر نمره پایین بیاوری، وای به حالت، بچههای نامنظم تنبیه میشوند و....»
امروز نظام آموزش وپرورش بسیار متفاوت شده است. کتابها قشنگ تر، سبکتر و جذابتر شده اند و دیگر خبری از چوب و فلک و تنبیه بدنی در مدارس نیست و نباید هم باشد.
نمره محوری کم رنگ شده است، به ابزارهای آموزشی، ورزش و بازی، گروههای دوستی دانش آموزان و فعالیتهای پرورشی آنها بیشتر بها میدهند. معلمان امروز مثل آموزگاران قدیمی دل سوز بچهها هستند، اما کمی خنده روتر و خوش اخلاق تر. دوباره سال تحصیلی جدید فرارسیده است؛ روزهایی که برای هرکدام از ما حال وهوایی خاص دارد.
شاید بیش از هرکس این روزها پدرومادرها دل شوره دارند؛ دل شوره آمادگی فرزندانشان برای رفتن به مدرسه، نگرانی از سلامت و تغذیه بچهها در طول روز، دل شوره منطبق نشدن فرزندانشان با فضای جدید، مقطع تحصیلی بالاتر و هزار دغدغه ریزودرشت دیگر. پاییز برای همه بوی مدرسه میدهد؛ هم برای کودکانی که این روزها هیجان زده و پرشور هستند تا خودشان را برای شروع سال تحصیلی مجهز کنند، هم برای بنده و شما که رژه بچه مدرسه ایها با لباسهای فرم را تماشا میکنیم و هم برای پیرمردهایی که در پارکها دفترچه خاطرات دوران مدرسه را در ذهن ورق میزنند.
از شما چه پنهان، با وجود همه پیشرفتهایی که در آموزش وپرورش به وقوع پیوسته است، ما همچنان تا رسیدن به نقطه استاندارد و عالی در نظام آموزشی فاصله زیادی داریم. از مسائل «سخت افزاری» مثل فقر فضای فیزیکی، تجهیزات کارگاهی، آزمایشگاهی و ورزشی بگیرید تا مسائل و موارد «نرم افزاری» مانند سرفصلها و کتابهای آموزشی، پرورش روحیه مسئولیت پذیری، خانواده گرایی، مهارت آموزی و... که هر یک در جای خودش اهمیت فراوانی دارد. باید باور کنیم نقطه آغاز پیشرفت و توسعه یک کشور مدارس هستند.
اگر تصمیم گیران کلان کشور به همان جمله معروف «مدارس را دریابید که دانشگاه دیر است» توجه میکردند، شاید اوضاع واحوال کشور بسیار مطلوبتر از وضعیت فعلی میبود. نباید فراموش کنیم که در دنیای مدرن شیوهها و ابزارهای قدیمی دیگر پاسخگوی نیازهای آینده سازان کشور نیست. گاهی برخی افراد تلاش میکنند آموزش و تربیت فرزندان را مجرد از «فناوری و رسانه» تعریف کنند یا حتی آنها را نادیده بگیرند که این امر سبب عقب ماندگی و درنظرنگرفتن اقتضائات زمانی است.
شاید در گذشته این امکان وجود داشت که با «نگاه سلبی» و محروم کردن فرزندان از دسترسی به دادههای نامطلوب، آنها را در مسیر مناسب هدایت کرد، اما به مرور زمان ضرورت «افزایش آگاهی» دانش آموزان در ارتباط با مسائل اهمیت پیدا کرد و امروز چالش جدی، «ایجاد آمادگی» برای فرزندان است. بدین معنا که ضمن ارائه آموزشهای لازم در زمینههای مختلف، ذهن و ضمیر آنها آماده و آگاه شود و با تمرینهای مناسب آمادگی آنها برای مقابله با چالشها و موقعیتهای مختلف محیطی افزایش یابد.